یک شعر دیگر را ترجمه کردم. این شعر ها را ناشنوایان سرودهاند. متاسفانه شاعر نیستم وگرنه ترجمة شعر ها خیلی بهتر میشد. بعضی قسمتها را که مصادیقش در فرهنگ خودمان وجود ندارد ترجمه نکردهام. برای مثال وقتی شاعر میگوید “صدای تلویزیون را نمیشنویم، آن را فقط در زیرنویس فیلم میبینیم” طبیعی است که هیچ ایرانی ندیده است که زبان فیلم فارسی باشد و در عین حال زیرنویس فارسی هم داشته باشد. حتماً بعضی از فیلمهای خارجی را دیدهاید که زبان انگلیسی و زیرنویس به همان زبان دارند. این زیرنویسها برای افراد ناشنوا است.
با ترجمة این شعر ها نمیخواهم ترحم کسی را نسبت به ناشنوایان برانگیزم. متاسفانه یکی از مشکلات ناشنوایان همین نگاه ترحمآلود دیگران به آنان است. کاش شما هم معلم ناشنوایان بودید تا میتوانستید تواناییهای آنها ببینید(تواناییهایی که به علت نواقص کارمان نمیتوانیم آنها را به طور کامل شکوفا کنیم. قصد دارم زندگینامة افراد موفق ناشنوا در کشورهای دیگر را ترجمه کنم و در وبلاگ بگذارم. آنوقت خواهید دید چه پزشکان، معماران، مهندسان، هنرمندان و... بزرگی در میان ناشنوایان وجود دارند). هدفم این است که شنوایان، ناشنوایان را بهتر بشناسند. این شناخت موجب نگاه واقعبینانه به آنها میشود. ناشنوایان نیز همین را دوست دارند.
ناشنوایی ما
سرودة : Dianne Richards
ما نمیتوانیم هیچ صدایی را بشنویم
زیرا ناشنوا هستیم
نمیتوانیم صدا ها را بشنویم
فقط میبینیم که دهانها حرکت میکنند
صدای خود را نمیتوانیم بشنویم
آن را فقط در گلوی خود احساس میکنیم
صدای خنده را نمیتوانیم بشنویم
آن را فقط در صورت دیگران میبینیم.
صدای نواختن ساز را نمیشنویم
فقط میبینیم که دیگران مینوازند
صدای جیغ زدن را نمیشنویم
فقط باز شدن دهان دیگران را میبینیم
یا واکنشهای وحشتزدة مردم
در اطراف آنها را.
صدای گریه را نمیشنویم
فقط جاری شدن اشک را روی گونهها میبینیم
ما صدای سرزنش شدنمان را نمیشنویم
آن را فقط در چهرههای اخم کرده و انگشتانی که در برابر صورتمان بالا و پایین میرود میبینیم
نمیتوانیم عشق و دوستی را در صدای محبوبمان بشنویم
ما عشق و دوستی را فقط در چهره های آنان میتوانیم ببینیم
وقتی ناممان را صدا میزنند نمیشنویم
فقط وقتی میفهمیم که دوستان، اعضای خانواده یا مترجممان ما را از آن آگاه کند
صدای صفیر باد را که از لابلای برگهای درختان میگذرند نمیشنویم
فقط میبینیم که برگها میلرزند و درختان پیچ و تاب میخورند
صدای اقیانوس را و لغزش موجها بر سواحل را نمیشنویم
فقط میبینیم موجها در هم میشکنند و عقب مینشینند
صدای گامها را در تاریکی نمیشنویم
آنها را فقط احساس میکنیم
صدای موتورهای ماشینهای اطرافمان را نمیشنویم
فقط وقتی دستهایمان را روی آنها میگذاریم صدا را احساس میکنیم
صدایی را که هر فصل جدید با خود به ارمغان میآورد نمیشنویم
فقط تغییرات آنها را میبینیم
این فهرست بی پایان است
دنیای شنوایان انباشته از صداست
دنیای ما انباشته از دیدن و ارتعاش است
ما هیچگاه نخواهیم شنید
حتی اگر شنوایان سر در گوش ما بگذارند و فریاد بکشند
اما یک صدای درخشنده و عالی را خیلی خوب میشنویم – سکوت را